همین که اونو یادم می ندازی بس نیست برای دوست داشتنت؟
همین که احساساتی رو از ته ته دلم می کشی بیرون که تا حالا تکون هم نخورده بودن ، بدون اینکه مال خودت باشن؟
همین که می تونم ساعت ها بهت فکر کنم و خیال ببافم بی اینکه تو توشون باشی؟
همین که سر ذوقم میاری و یادم میدی عاشقانه بنویسم بی اینکه مخاطب نوشته هام باشی؟
همین که به تو فکر کردن ضربان قلبمو کمی ، فقط کمی ، تند می کنه و هیجان زده می شم و تند تند احساساتی ، و دلم می خواد این احساسات بی خطر رو بریزم بیرون..یه جایی دقیقن بین خودم و خودم و نه حتی خودم و خیال تو؟
.
اینا کافی ِ برای دوست داشتنت با اینکه ایمان دارم تو اون ِ من نیستی.. و خوشحالم که بدون اینکه چیزی ازت بدونم دوستت داشتم..
نمی خوام لذت این الکی عاشق بودن رو از خودم بگیرم با اینکه حتی دلم برات تنگ نمی شه..
.
تو..
تو..
تو برای من یه دلخوشی.. یه دلخوشی می مونی که هرگز معتادت نمی شم
.
.
.
.'