Sunday, October 28, 2007

72.




...بی هوا نوشتنم میاد

...می دونی دلم می خواد بدونم راز این دل نبستن چیه

چیه قصه که محو هیچ کس نمی شم من؟


.


...پُرم از شعر

حیف نیست که خاک بخورن؟

بحث دلتنگی نیست.. حرفِ یه عمر دوستی با کیفیت ِ که فکرش تنمو می لرزونه




چرت پرت دارم می گم امشب

شاید

.



سخن عشق تو بی آنکه بر آید به زبانم...رنگ رخساره خبر می دهد از سوز نهانم

نه مرا طاقت غربت ، نه تو را خاطر غربت...دل نهادم به صبوری ، که جز این چاره ندانم

گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم...باز گویم که عیان است ، چه حاجت به بیانم




این شعرا منو هوایی می کنن

جدن


.

No comments: