Saturday, November 21, 2009



اين افت كلي انرژي تو ماه هاي سرد و خصوصن آذر و دي و حالا يه چن روز اين ور اون ور ترشون چيزي نيست كه مخصوص من باشه، اما چيزي كه من مي تونم راجع به خودم بگم و بي ربط نيست به زمان و مربوط به حال حاضر هم هست و نه قطعن چند ماه آينده -چون به هر حال آدمه ديگه، منم كه اين ور اون ور ندارم كه- اينه كه اين روز ها ميل به گم و گور شدنم به شدت بالا رفته و يه آدم حوصله ندار و حوصله سر بر(تر؟:ي)ي شدم كه جز با همون دو سه چهار نفر آدم خودش معاشرتش نمياد با هيچكس.

فوق برنامه تعطيله، يعني حال و حوصله و انرژي اضافي ندارم هيچي و حوصله ي توضيح دادن اين بي حوصلگي رو هم، در حدي كه مثلن اگه قرار باشه با يه آدم ديگه اي حرف بزنم و يه لبخند الكي اي بزنم و مزه اي بريزم احيانن، ترجيح مي دم اون همون نيم ساعت يك ربعي باشه كه هفته اي يه بار مجبورم برم با استادم كركسيون كنم و نه جواب دادن به خانمي كه تو مترو ازم مي پرسه توپخونه كدومه و نه لبخند زدن و گفتن "آره" به دختري كه تو كتابخونه ازم مي پرسه كه آيا معماري مي خونم يا چي و چي كلن!

خب البته در عمل كه نمي تونه اينطوري باشه كه، اما خب نظريش همينه كه گفتم!

دلم مي خواد برم تو لاك خودم و با جديت كار كنم و درس بخونم و هيچ صدايي نشنوم و هيچ حرفي نزنم، همين!

.

از ساعت يك و نيم دارم اين حرف ها رو مي نويسم و اگه پستش نكنم ديگه تو اين وبلاگ نمي نويسم، چون شب هاي متوالي ايست كه من دارم از اين چيز هاي حال ندار مي نويسم و پستش نمي كنم، چون هي مي گم كه چي بشه؟!

خب هر چي! مگه از اولش قرار بود چيزي بشه؟

مغزم پر از چرت و پرته، همه رو ميام همين جا مي نويسم، خب؟

زت زياد

.'

2 comments:

اثفح! said...

از نظر من ایرادی نداره، از لحاظ چند خط آخر :دی

:****

یگانه said...

که جمعش کنیم بریم دیگه؟:ی ی ی

:*