نگارنده حوصلهاش به شدت سر رفته. نگارنده از ساعت 18:45 تا به الان که 3:18 هست نشسته پشت کامپیوتر، سلکشن "وطن پرندهی پر در خون"ش رو گوش داده و باهاش هایهای توی دلش خونده و احساساتی شده و بغض کرده و همزمان هم بریکس بریکینگ بازی کرده هی، دروغ چرا، رکورد خودش را بهبود بخشیده اما به رکورد باهار هنوز نرسیده – البته مطمئنه که فردا می رسه-. نگارنده هر از گاهی رفته گودر و فیسبوک سر زده و پشت بند اون دو سه تا جمله غر مانند نوشته که در انتها به یک پست ختم نشدند هیچ کدوم. نگارنده به فردا و به امتحانش حتی یک ثانیه هم فکر نکرده و حتی به آقای ممتحن ترسناکش و با فلسفهی محبوبش، هر چه باداباد، به امتحان نگاه کرده. نگارنده آرزوهای بزرگی پیش رو دارد.
نگارنده از همین تریبون قول میدهد فردا بعد از امتحان برای خودش و زندگیاش تصمیمات اساسی بگیرد و میرود که برای آخرین بار بازی کند و برود یک کمی درس بخواند و شاید هم بخوابد. تمام
.’
No comments:
Post a Comment