Wednesday, July 11, 2007

31.




قضیه ی این شماره ها هم شده مث بازی هُپ
.

بهت که نگفتم یه سویت اجاره کردم،گفتم؟
.

این عموی جدید عجب آدم جالبیه
چقدر حسیه
و چه اصراری داره رو حسش
منم


...من اما
مثل همیشه
پُرم از ترس و تردید
.

حتی از تصور بزرگ شدن هم می ترسم
.

وای ولی من خیلی ذوق زدم
...به طوری که کم مونده بیش از این بزنم زیر همه چیز و
وقتی گفت عروسی شه
وقتی گفت عقد کرده
انگار همه چیز یادم رفت
تو یه لحظه
و ادامه پیدا کرد این فراموشی تا الان
...وقتی بهش زنگ زدم ،صداش،لحنش،مهربونیش،داشت گولم میزد که بگم پاشو بیا
اما نه
زده به سرم حسابی
فقط امیدوارم از ته دلم که خوشبخت شه



نمی خواد تو بگی دیگه،خودم می دونم
خیلی خرم

No comments: