Wednesday, April 30, 2008





به هر طرف سر می کنم ، هیچکس طعم تو رو نداره و در عجبم من از این همه احساس آدمیزادی و تحت کنترلم به تو



.'



Tuesday, April 29, 2008




یکی از سوالاتی که در دوران طفولیت همش تو ذهنم به وجود می اومد و تعجبم رو بر می انگیخت همانا این بود که چرا با غذا به جای نوشابه یا دوغ یا آب و اینا ، چایی نمی خوریم؟؟

یعنی برام واقعن عجیب بود که آدما اینقدر چایی دوست باشن، ولی حاضر نباشن با غذاشون بخورنش..حالیمم نبود که بابا جون نیم ساعت بعد اونو جدا می خورن ، قشنگ تر هم هست

دوست داشتنام هم حتی یه مدت همین جوری بود .. برام بی معنی بود چیزی رو یا کسی رو دوست داشته باشم ونخوام که تو هر لحظه ای باشه...ولی بعد حالیم شد که بابا جون یه چیزایی ، یه آدمایی ، یه وقتایی نباشن ، قشنگ تر ِ ، قشنگ ترن ، که بابا جون عقلم چیز قشنگیه

الان که عقبم ُ نگاه می کنم کلی از خودم رضایت خاطر دارم که این همه چیز حالیم شده و زندگی قشنگ تر



کُلَنَم که تجربه چیز قشنگیه





.'

Monday, April 21, 2008





توضیح واضحات !!! : در پست قبل این ندای یک دانه جوجه ماهی است که بابایش را گم کرده..حوصله اش سرفته..تنهاست..غر دارد..بغل می خواهد..کمی ناراحت است و از همه بد تر اینکه فردا طرح دارد


:دی



.'


Saturday, April 19, 2008




جیک جیک؟

جیک جیک؟

!!!جیک جییییییییک؟

!!جیک جیک جیک



جیک جیک جیک جیک جیک
!جیک جیک
جیک جیک جیک
جیک جیک جیک یجک
جیک جیک
جیک جیک جیک جیک جیک جیک
جیک جیک جیک جیک جیک جیک جیک جیک

!جیک جیک جیک

!جیک جیک ! جیک جیک

جیک جیک جیک جیک جیک جیک
جیک جیک جیک جیک جیک
!جیک جیک جیک جیک جیک جیک جیک جیک جیک جیک یجک

جیک جیک؟
!!!جیک جیک

!جیک
جیک؟
!جیک


! جیک ! جیک ! جیک


.'






Wednesday, April 16, 2008




شنیدین که می گن جوینده یابندست دیگه؟..حالا بشوین از این ور که بعضی وقتا یابنده ی مورد نظر بیمار روانی از آب در میاد و بعد از یافتن کماکان به جستو ادامه میده و پرسون پرسون از این مغازه به اون مغازه می ره و بعد از هر بار شنیدن " نداریم خانوم" مقادیر زیادی شادی خبیثانه می ریزه تو خونش و لبخندی پلید بر پهنای صورتش نقش می بنده:دی

پس از اتمام مغازه ها شخص مورد نظر با رضایت خاطر راه بر گشت در پیش می گیرد :دی



.'

Tuesday, April 15, 2008





جریانت

!هیجان زندگیمه


!بودنت مبارک




.'



Wednesday, April 9, 2008






داشتم کوچه رو تموم می کردم که پیچید توش ! همون جوری که فقط اون می پیچه..لات ! صد بار بهش گفته بودم مثل آدمی زاد برون..دستای پرم تو هوا بود..داشت می رفت که موهامو درست کنه ، واِلا سرمو بالا نمی گرفتم..شد و گرفتم و..تو یه لحظه همو دیدیم..جلوی پام ترمز زد..همون جوری که فقط اون میزنه..لات ! وایستادم.. این ینی یه قدم..چون دفعه ی قبل اون وایستاده بود و من نه ! وایستادم ... رو به رو نبودیم..یه قدم عقب ترم بود..همون یه قدمی رو که جلو رفته بودم ..بلند گفت سلام ! مثل وقتایی که شنگول بود..سرمو سی درجه چرخوندم..طوری که اون نیم رخ منو می دید و من بغل دستی اونو ... دختره تا پهلو برگشته بود عقب که منو ببینه ، نگاه فضول با مزه ای داشت..وقتی جوابی نشنید پاشو رو گاز گذاشت و رفت.. داشتم آروم راه می افتادم که از وسطای کوچه بلند گفت " بی ادب !! جواب سلام واا جبه " با همون لحن لات با مزه ای که مال خودشه فقط..

..به ته کوچه که رسیدم جواب سلامشو دادم..فک کنم نشنید

خوشحال بودم که خوشحال بود..خوشحال بودم که می خندید.. خوش حال بودم که ناراحت نشد..
سه دقیقه بعد توی اتاقم بودم ...نیم تنم رو عرض تخت بود و با دستای باز داشتم بهش فکر می کردم..


نتیجه : یه آدم می تونه کمی لات باشه و کلی مهربون ، به اندازه ی عمر یه دوستی دروغ بگه و آخرشم مطمئن باشه من ته دلم هنوووووز... که اگه بعد چند سال منو تو کوچه ببینه،حتماً جواب سلامشو می گیره




.'





نقصیر سال نو شد که من دیشب یادم رفت پرستاران ببینم نه؟


.'


Tuesday, April 8, 2008




ماهی را هر وقت از آب بگیری بهت میگه : سلام

.ماهی را هر وقت از آب بگیری ، خیس است

.ماهی را هر وقت از آب بگیری ، لیز است

!ماهی را هر وقت از آب بگیری ، میمیره

.ماهی را هر وقت از آب بگیری ، گناه می کنی

!ماهی را هر وقت از آب بگیری ، قاتلی

.ماهی را هر وقت از آب بگیری تشنه می شود

.نهایت اینکه : ماهی عاقل ، دو بار به یک قلاب صید نمی شود




سعید نژاد سلیمانی

!کتاب زن آدم نیست،حوّاست



.'





!یه بچه هست که می خواد تو بغل یکی گریه کنه ... اما نه مامان داره نه بابا

!یه بچه هست که لوسشه ... اما هیشکی حوصلشو نداره ! چون نه مامان داره نه بابا

!یه بچه هست که دوس داره ولی نباید حرف بزنه ! چون نه مامان داره نه بابا


!یه بچه هست که خودش همه ی اینا رو خوب می دونه


.'



یادش به خیر! با اون تک جمله هاتم می رفتم تو فضا..اما الان دریغ از همون تک جمله ها..کجا داری میری اینجوری؟


.'





...دل و جانم به تو

!اَاَاَاَاَه ! برو گم شو بابا



.'





!دور تهران در یک ترم

دی:

.

دارم به این نتیجه می رسم که می تونم تو تند تند حرف زدن با عادل فردوسی پور کورس بذارم

دی:



.'

Sunday, April 6, 2008




...برای اولین و آخرین بار

..دلم سخت گرفته

امروز تموم اون کوچه پس کوچه ها رو بهت فکر کردم


...برای اولین و آخرین بار

دلم می خواست یه بار ببینی..یه بار بفهمی

.

.

.

..فقط یه بار

..ولی نه دیدی و نه فهمیدی و نه حتی شنیدی



.'


Saturday, April 5, 2008





بهار ِ و فصل عاشقی ، بهار ِ و هوای دو نفره

منم و یه بهار دیگه بی تو


خسته از فصلایی که بدون تو میان و می رن


خیلی خسته



.'






یه حس بدی این روزا بهم می گه دیگه بچه نیستم..کودک درونم خواب رفته و هیچ تلاشیم نمیاد واسه تکون دادنش ، انگار که راضی بوده باشم از سکوتش..


فقط خدا رو شکر که این تعطیلات مسخره تموم شد

بلکم حال ما خوب شه



.'