Saturday, June 30, 2007

25.


کوه با نخستین سنگ آغاز می شود
و انسان با نخستین درد
در من زندانی ستمگری بود
که به آواز زنجیرش خو نمی کرد
من با نخستین نگاه تو آغاز شدم
.
چی بگم؟
نبودنت یه درد ِ و بودنت...
یه حس درونی ِ تجربه نشده می گه هزار درد
خب حق داره طفلک،
تو نبودن ذوق بودن هست ولی تو بودن ترس نبودن

به نبودن که فکر می کنم،ته دلم رخت می شورن
می ترسم
می دونم
می دونم که می ارزه ولی می ترسم
تو این ترسو سد نبین،چون نیست
اما هست...

23.




!گفت هول شده
!خندم گرفت
ماهی گیری کار سختیه،فقط تویی که از پسش بر می آی،
اونم با تلاش فراوان!

اوضا خوبه ها،ولی یه موج دِپی،یهو میاد و چند دیقه منو با خودش می بره!
!می دونی که،مقاومت انرژی می بره

!خستم،خیلی



22.




امروز عجب روز مسخره ای بود ولی
!هجوم غریبه ها آرامش منو به هم میریزه
برای چی می خواست با من حرف بزنه؟
عذاب وجدان ندارم ولی دارم از فضولی می ترکم!کاش می دونستم تو میلش چیه !یو آهنگه چه جوریه!
!ولی ترسم از فضولیم قوی تره
!خب حقم دارم
.

!از وقتی از امتحان قرآن اومدم خونه،هیچ غلطی نکردم
.

!اَه! خونه نشینی ِ و هزار جور انرژی مثبت که به آدم نمی رسه



Sunday, June 24, 2007

20.

آقای ایکس عزیز

!در حال حاضر اوضاع بنده خوب و مساعد و بر وقف مراد می باشد و از دوریتان هیچ ملالی نیست
، دروغ گفتم
(ملال زیادی نیست!(این طوری بهتره
خیلی هم داره خوش می گذره و زندگی بدون شما هم شاد و شیرین است
خواستم بگم که عجله نکنی یهو ،که بعدش تو راه ماشینی چیزی بزنه به تو و اسبت و بعد بمونی تو راه یا بمیری یا بزنی به یکی و بگیرن بندازنت تو زندون و دیگه نیای

...و اینکه بدونی و بعدَنا فک نکنی اگه تو نبودی و یا نباشی من پری کوچک غمگینی بودم و

نه عزیزم از این خبرا هم نیست
!باور کن


!دوست دار شما:خانوم ایگرگ

19.




دیروز که آجی کوچیکه گفت بعضی وقتا بعضی آهنگا آدمو می سازن اولش منظورشو نگرفتم و چه خوب که نگرفتم
که باعث شد برم و سرک بکشمتو آهنگایی که وقتی تازه داشتن ساخته می شدم گوش میکردم
!خود آهنگا که نه!بیشتر شعراشون
!چه مرور قشنگی بود
تن رود همهمه ی آب
تو هیاهوی نگاتم
آهنگ لبات
شاعر شعر چشات
رقص شاپرک
کفش جنگلای سبز پای جاده های دور
تو تاریکی راه,رنگ چشمات مث نور
صدای پای ماه تو آسمون
...و
یا مثل آینه توی تنهایی شکستن و اینکه چقدر می ترسیدم همیشه از نگفتن "دوست دارم" که نکنه یه روز پشیمون شم یا یه روزی برسه که دیر شده
!و اینکه چقدر دلم می سوخت برای کسایی که اونقدر نمی گن تا دیرشون شه
.و چقد ناشکریه این نگفتن

یا شعر فروغ با صدای معین که بعداً فهمیدم فروغ بوده

... ای شب از رویای تو رنگین شده
ای مرا با شور شعر آمیخته
این همه آتش به شعرم ریخته
چون تب شعرم چنین افروختی
لا جرم شعرم به آتش سوختی
ای دو چشمانت چمنزاران من
داغ چشمت خورده بر چشمان من
پیش از اینت گر که در خود داشتم
...هر کسی را تو نمی انگاشتم


!چه می رقصوندن روح منو این آهنگا که اینا همش مال یه نوار بود تازه
و چه تیکه هایی داشتن بعضاً که دامن می زدن به احساسات یه دختر بچه یِ بچه یِ احساساتیِ چهارده پونزده ساله و مینداختنِ ش تو عالم خیال و چه شبایی که خواب و از چشاش می گرفتن!

...و عجب که هفت هشت سال گذشت و هنوز
.


دلم برای این نسل بعد از خودمون(یکیشون همین آقا گاوه ی ما) می سوزه، که بعد از دیدن این کارتونای بی محتوای بزن بزن و بُکش بُکش الآنم باید بنیامین و زدبازی و ... گوش بِدن

به قول عصار
...من از این اسطوره های از تهی لبریز می ترسم

18.



چقد این عکسایی رو که از عزلت درشون آوردم دوست دارم
که واقعن
تهشون یه چیزایی می بینم که کمک می کنه بهم
چه تو تصوراتم و چه تو واقعیت ها
چه استادی شدم واسه خودم چه تحلیلی می کنم عکسا مو که اون روز چه حالی داشتم و اون یکی روز چه حالی
و چه جالب که عکسای نوزده بیست سال پیش چه خوب واقعیتا و خصوصیات امروزمو نشون می دن که چقد احمق و بعضن بد اخلاق و کلافه بودم که چی می خوان این آدما از جون من و چرا ولم نمی کنن
و چه متفکرانه بودم گاهی و توی خودم که اصلن نه حواسم بود به دور و برم و نه مهم بود برام که
چی شده و امروز چه خبره
. .. و همه ی اینا منو یاد اون کودک ماهی تو اون کتابه میندازه که گاهی اوقات می رفت به نپتون و تو این دنیا نبود
یادش به خیر

Friday, June 15, 2007

17.

واااااای
این همه ذوقو کجا بریزم؟
نیشم بسته نمی شه
چشامم تقریبا چیزی نمی بینه،چون توش پره
از ذوق
.


خونه ی نو مبارک
!وای چه خوشگله
کی اسباب کشی کردی؟
چرا خبر نکردی بیایم کمک؟
ها؟-
نمیدونم والا
خودمم نفهمیدم چه جوری شد؟
!یهو دیدم همه چی عوض شده
تو یه چشم به هم زدن
من میدونم ولی-
تو که نبودی
خواب که بودی
پریه اومد و دست کشید رو خونتورفت
پری دریای
اِ؟مگه می شه؟-
کی اومد که من نفهمیدم؟با چی اومد؟
نمی دونم والا-
خیلی هم عجله داشت اتفاقاً،فک کنم با نسیم اومده بود
می گفت فردا امتحان دارم
عجب!خلاصه که مرام کشمون کرده-
البته خونه ی خودشه
خودشم می دونه
حالا اگه بازم اومد بهش بگو دوسش دارم
خیلی زیاد
فک کردنم اصن نمی خواد
خرپا و ممان دو اینرسی و این چرت و پرتا رو هم نمی خواد
فقط یه مرکز ثقل داره
یه مرکز ثقل تپنده ی گرم
بشینه روش تا همیشه و هر چقد دلش می خواد بستنی بخوره

دونقطه دی



16.

الهی من قربون اون دلت برم آخه واسه چی؟
به آقای پرومته بگو قضیه دو طرفس خیلی وقتا، بگو آدم از کسایی که دوسشون داره نمی رنجه! لااقل کشش نمی ده، که ارزش خیلی چیزا خییییییییییییلی کمتر از اون چیز اصلیه ست
.


!چه خوب
!چه خوب
... چه خوب
اونقدر خوب که حتی نمیدونم چی باید بگم
اونقد که حتی دلم نمیاد page تو ببندم
که می خوام بازم بخوابم
...وااااااااااااااااااای آجی
.


اشک دارم
.


! دوستیم! دوست، دوست، دوست
!خییلی دوست
و من این دوستی رو با هیچ چیزی تو دنیا عوض نمی کنم
!باور کن

15.



:(

Thursday, June 14, 2007

14.

جالبه دیگه
صبم که داشتم صفحات صبحگاهی مو
می نوشتم شمارش چهارده بود
!همون که بعد از سیزده
.


دعا کن امتحانامو خوب بدم , منم قول می دم خوب بخونم
!و جدی
عاشق خودم می شم وقتایی که با یه من عسل هم نمی شه خوردم
وقتایی که جدی ام
و وقتایی که مثل آدم درس می خونم
.

حرف خاصی نیست جز اینکه چقد دلم واسه روزای بی دغدغه و شاد و پر از خنده ی از ته دلی تنگ شده
دیروزم
که داشتم خاطره ها رو مرور می کردم دلم تنگ تر ترشد
کاش بیان اون روزا دوباره

اما فکر که می کنم بیشتر، می بینم همه تلاشمو کردم و حداکثر لذتُ از لحظه هام بردم و هیچ حسرتی به دلم نمونده
و چقدر خوشحالم از این موضوع ، از اینکه از فکر کردن خوشحال می شم
.


از دیشب تا حالا این شعره می لوله تو ذهنم ولم نمی کنه
: می ریزمش تو صفحه

اشک ستاره ریخت
اما نیامدی
ظلمت فرو کشید
اما نیامدی
شب مرد از سکوت
اما نیامدی
وقتم به سر رسید
اما نیامدی
من مرده ام کنون
روییده از خاکم
صد ها گل شقایق؛ لیک ، حتی پی گورم
...هرگز نیامدی

Sunday, June 10, 2007

13.

راسته که می گن سیزده نحسه؟
امروز چقد دلم گرفت
اما روشنه هنوز
!
.


با چشمان تو مرا
به الماس ستارگان
نیازی نیست
!با آسمان بگو
.

12.

امروز لوت دادم
نه
به هیچکس
!
.


عجب روزی بود
عجب که هر روزم یه عجبی داره
خوبه که یه عجبی داره
عجب بعدش می شه خاطره
خوب یا بد
!
.


...آاای
جدی جدی دستم

.


چقدر غصه هام حقیر می شن در مقابل تو
و چه عظمتی داری
و چه دوری از من
و چه تنهام
بی تو
.