Monday, August 6, 2007

39.



پونزده مرداد هشتاد و شش
دو صبح


..نور ماه یه باریکه انداخته تو اتاق
هوایی می شم

می رم لب پنجره ، چمباتمه می زنم رو لبش ، سرمو بالا می گیرم و پنج مین ، یه رب ، حتی نیم ساعت همون طور نگهش می دارم و زل می زنم به نیم رخ مهربون ماه
...با اون لبخند ملیح

،ولی نه ، تلاشم بی فایدست ، نمی تونم باهاش رابطه برقرار کنم
...دیگه دوسش ندارم ، لا اقل مث قبل
...می دوم دنبال چراش


من سِر شدم؟
!نه! حرفا میزنیا -
پس چی شده؟
دیگه کسی نیست
مگه قبلن بوده؟ -
نه
بیشتر از قبل شاید



...چه بیتابانه می خواهمت ای دوریت آزمون تلخ زنده به گوری
این ورد امشبمه


.دقت می کنم ، نورش زیاده ، بقیه چقد کم رنگن
!همینه
...من آسمون بی ماه ُ دوست تر دارم
..می دوم دنبال چراش


...ماه مال جفتاست ، چون یه دونست ، و بزرگ و تو چشم و دل نواز
...ماه مال جفتاست که تا سر بالا می گیرن ، یه دونشونو ببینن و تو زحمت گشتنش نیفتن

ماه مال جفتاست

!شاید



من طاقم

من به هزار و یک دلیل آسمون ِ بی ماه ِ پر ستاره رو دوست تر دارم
از همون بچگی دوست تر داشتم

دلم واسه آسمون بی ماه ماکو تنگ شده
واسه آسمون بی ماه وسط تابستونش
واسه دیدن راه شیری


...دلم شب کویر می خواد


تموم شد
یه روز تری دی این بیمارستانه رو می کشم


.




!چه بیتابانه می خواهمت ای دوریت آزمون تلخ زنده به گوری
!چه بیتابانه تو را طلب می کنم
بر پشت سمندی
گویی
نو زین
.که قرارش نیست
و فاصله
...تجربه ای بی هوده است





1 comment:

W. said...

یه روزی
یه جایی
.
.
سبز
سبز
سبز
.
.
من می دونم
.
من بوشو احساس می کنم
.
یه روزی
.
یه شبی
ماه می شه
قرار ِ بی قراری ها
.
من بوشو حس می کنم