Monday, August 20, 2007

41.




شب دریا و
آسمون پر ستاره ی بی ماه شب و
موجای سفید و
...یگانه" ای که آب با خودش می بردش "



..دور خواهم شد از این خاک غریب

دور خواهم شد دور


.


آسمون آبی

دریا آبی

خدا آبی

درخت سبز

دریا سبز

...خدا سبز

.


...یکی یکی ماهی کوچولو ها رو
می سپارم دست آب و بهشون حسودیم می شه

.


این طوری که ازت سیر نمی شم
با نگاه های بی انتهام
با بوسه های ریز ریز و گاهی درشت و با شکوهت
،یه شب ،یه روز، یه جا، بی هر حضوری

باید

..با همه ی وجودم بغلم کنی
...با همه ی وجودم

..و من آن روز ، دور دور دورم


No comments: