Monday, August 27, 2007

47.






وقتی کمت می آورم ، داد دلم می رود به هوا که "آآآآی" ، و آی که اگر می شنیدی داد دلم را، - به یقینم که - تکان نمی خوردی تا صبح از کنار بسترم ، که مبادا دریابد دلم لحظه ای را بی تو

.

.

.

لحظه های نبوده ات را نمی شمارم که شرمنده ات نکنند ، تو فقط بیا تا حنجره ی دلم ترک بر نداشته

.



2 comments:

Anonymous said...

شاعر شدی عزیزکم...:)
:*
آخ..گلاب..گلاب..کی مییاد تا بخونه این شعرای رو که پیش پاش گفتی..کی میاد:)

آی لاو یو .. :دی

W. said...

ح :دی