Tuesday, October 2, 2007

67.






سلام آقای ایکس شاید عزیزم


عرضی نیست ، گفتم که وقتش شده و دلم تنگت نشده... با خودم گفتم نکنه دوستی مو بذاری پای دل تنگیمو فک کنی هر وقت دلم تنگ شد دوست می شم
دلم تنگ نشده ، اما حرف دارم.. می دونم گوشت از سکوت خسته می شه ، هواتو دارم همیشه دیگه..ذوق کردی؟
بهت گفتم ؟ از این هوا داشتن انقدر همیشه ذوقم میاد و انرژی می گیرم که بعضی وقتا فقط می خوام بودنتو تا هوامو داشته باشی، تجربش که نکردم ، ولی می دونم یه حس بی نظیریه..یه امنیتی که شایدم نباشه ، ولی آدم توش دیگه هیچی نمی خواد
..شایدم یه نیازِه

...چن وقتیه عاقل شدم ، دل دل نمی کنم دیگه ، فکر می کنم به جاش

تو که نمی تونی اونی که من می خوام باشی ، چرا اصن باشی پس؟ می دونی؟ اصن از بیخ و بن با موضوع مشکل پیدا کردم... ببین ! فرض که تو باشی ، همون جوری که باید ، آیا منم می تونم باشم ؟ به خودم شک کردم ، به اینکه من آدمش هستم آیا؟

من کلن نمی دونم چی می خوام ، نمی دونم از تو چی می خوام ، حتی نمی دونم چیزایی که ازت می خوام ُ واقعن می خوامشون یا نه...نمی دونم برای اون گوش شنوایی که ازت می خوام حرف دارم برا گفتن یا نه؟ نمی دونم می تونم تو اون آغوش گرمی که ازت می خوام...چه جوری بگم؟ خب چندشم بشه شاید
اگه لباسات بوی عرق بدن ، من ازت بدم میاد..اگه جورابت بو بده ، حالم ازت به هم می خوره.. اگه حمله کنی به غذا چی؟
نمی تونم تحملت کنم..اگه خشن شی ، اگه فک کنی مرد بودن برتریه ، اگه داد بزنی ، اگه نفهمی ، اگه ناز نکشی ، اگه گل ندی ، اگه مهربونیت ته بکشه ، اگه نخندی
...واااااای اگه نخندی

من نمی تونم ، من می ترسم

من همه ی آدما رو تحمل میکن ، هر رفتاری رو از هر کسی.. ولی فقط واسه اینه که می دونم تو هستی ، بعد اگه اون وقت تو اونی نباشی که باید ، من به کدوم اقیانوس برم سر بذارم؟

..نمی تونی تصور کنی که من چقدر می تونم حساس باشم

اگه رو کاغذ می نوشتم الان اشکامو می دیدی ، ولی به جون تو نمی شه نگم اینا رو ، آخه همش که حرف زدن و شعر خوندن و بستنی خوردن نیست...من می ترسم ، از خودم می ترسم و از تو بیشتر

من بی امنیتی رو ، سر ما رو ، تنهایی و خودم ُ لوس نکردن و.. ترجیح می دم به تویی که اونی نیستی که باید

... اصن راستشو بخوای به این زندگی عادت کرد که بیشترش خندست و کمترش گریه و نیاز
..من به همین راضیم

من بی تو بودن ُ تحمل می کنم ، تو هم تحمل کن
من صبر می کنم ، تو هم صبر کن
من خوشحالم ، تو هم خوشحال باش
.
.
.

من می خندم ، تو هم بخند
.

امشب حالم تو پستی بود، شاید یه قسمتایی از حرفامو بعدها پس بگیرم ، شاید اصن نباید اینا رو بهت می گفتم، شاید همون سکوت برای گوشات بهتر بود


شاید
.

3:43 کله سحر دهم مهر 1386
کسی که ممممم... هیچی : خانوم ایگرگ

No comments: