Wednesday, January 30, 2008

108.






قبلنترا وقتی تو دفترام یا یه جایی چیزی می نوشتم ، مخاطبم همیشه جمع بود...انگار برای یه جمع حرف می زدم ...حالا ولی اینجا نمی دونم چرا همش دلم می خواد مخاطبم یه نفر باشه..اونم یه نفر خاص..نه که همش آقای ایکس باشه ها.. نه..شاید هر" تو "یی که تو اون لحظه ی خاص می طلبم

گفتم طلب یادم افتاد.. ببین ! اون موقع می طلبید..الان نمی طلبه..تو رو خدا ، من یکی دو ماهه که از فکرش اعصابم خورد می شه..ته دلم همش ناراحته از این موضوع..نمی خوام..نمی خوام چون اون موقع می طلبیده ، الان با اینکه نمی طلبه ، به خاطر اینکه اون موقع می طلبیده ، تو کاری بکنی که الان نمی طلبه

می فهمی؟

.

.

.


.'


No comments: