Thursday, February 21, 2008




بعد از اینا گذشته دیدی وقتی آب ماهی رو عوض می کنی ، چه یهو شنگول می شه . . با یه حرکت از این ور تنگش می ره اون ورش . . عاشق این حسّم( حسه ام ) . . دلم می لرزه براش بس که می خوامش

.


ببین آقای ایکس... این اصن برام مساله ی مهمی نبود که ولنتاین و اسفندگان و اینا اومد و گذشت و تو نبودی... از دیدن این همه قلب و گل و عروسک و شکلات اینا هم اصلن غصم نشد ، حتی ته دلم هم نخواست...جدی می گما، ته ته دلم نخواست..برای مسخره بازی و اینا شاید حرفی زده باشم اما ته دلم نه

بعد ولی یه موقع هایی - تو همین چن روز- دلم انقدر خواست باشی ، قرص و محکم پشت سرم، که دیگه هیشکی ِ هیشکی تو این دنیا نتونه هُلم بده عقب


...من نمی دونم چرا با تو که حرف می زنم بغض می کنم و اینا

.


اینا ، ینی اون اولی ، یه تیکه هایی از یه پست بلند بالا بود که حال نداشتم همشو تایپ کنم و اینا

.


! همینا دیگه

دی:


.'

No comments: