Sunday, May 25, 2008





: اصلن همش



چو شب به راه تو ماندم كه ماه من باشي
چراغ خلوت اين عاشق كهن باشي

بسان سبز پريشان سرگذشت شبم
نيامدي كه مهتاب اين چمن باشي
تو يار خواجه نگشتي به صد هنر هيهات
كه بر مراد دل بي قرار من باشي

تو را به آينه داران چه التفات بود
چنين كه شيفته حسن خويشتن باشي

دلم ز نازكي خود شكست در غم عشق
وگرنه از تو نيايد كه دل شكن باشي

وصال آن لب شيرين به خسروان دادند
تو را نصيب همين بس كه كوه كن باشي

خموش سايه كه فرياد بلبل از خاميست
چو شمع سوخته آن به كه بي سخن باشي




ه.ا.سایه





.'


1 comment:

W. said...

می شود دفعه ی بعد که می آیم به پست های قبلی عطف نخورد و کمی گلابتونی باشد تر ؟:)