Tuesday, June 24, 2008




همین که اونو یادم می ندازی بس نیست برای دوست داشتنت؟
همین که احساساتی رو از ته ته دلم می کشی بیرون که تا حالا تکون هم نخورده بودن ، بدون اینکه مال خودت باشن؟
همین که می تونم ساعت ها بهت فکر کنم و خیال ببافم بی اینکه تو توشون باشی؟
همین که سر ذوقم میاری و یادم میدی عاشقانه بنویسم بی اینکه مخاطب نوشته هام باشی؟
همین که به تو فکر کردن ضربان قلبمو کمی ، فقط کمی ، تند می کنه و هیجان زده می شم و تند تند احساساتی ، و دلم می خواد این احساسات بی خطر رو بریزم بیرون..یه جایی دقیقن بین خودم و خودم و نه حتی خودم و خیال تو؟

.


اینا کافی ِ برای دوست داشتنت با اینکه ایمان دارم تو اون ِ من نیستی.. و خوشحالم که بدون اینکه چیزی ازت بدونم دوستت داشتم..


نمی خوام لذت این الکی عاشق بودن رو از خودم بگیرم با اینکه حتی دلم برات تنگ نمی شه..

.


تو..

تو..

تو برای من یه دلخوشی.. یه دلخوشی می مونی که هرگز معتادت نمی شم

.

.

.



.'







No comments: