Wednesday, November 26, 2008




يه موقع هايي يه اتفاقايي پيش ميان كه انقدر كمن و كوچيك كه راحت از روشون رد مي شي و هي پيش خودت ازشون مي گذري و مي بخشيشون به قول عمو به اون همه اتفاق خوب گنده! اما بعضي وقتا اين اتفاقاي دور از هم كوچيك كوچيك مي چسبن به هم مي شن يه بغض گنده ، عين الان من، كه باز هم ميدوني بايد بخندي و نديدش بگيري و هيچي نگي و يادت بره...اما نمي دونم چمه امشب كه اينقدر دلم گرفته و هي اون اتفاق كوچيك لعنتي عين پتك كوبيده مي شه تو صورتم و مي دونم كه واقعيت داره و عصبيم مي كنه، بي اينكه بشه گفتش... به خودم مي گم با خودت مقايسه نكن آدما رو، هيشكي قدر تو خر نيست...خر به معناي واقعي كلمه...حمار، به دلم اما نمي دونم چي بگم كه بق كرده نشسته اون گوشه

اين چند خطم اگه نمي نوشتم رسمن مي مردم ديگه


.'




1 comment:

Anonymous said...

salam