Thursday, January 8, 2009



این پنجمین پستیه که تو این چند دارم می نویسم، امیدوارم تا نره پیش اون قبلی ها که احتمالن هم نمی ره! چون تو یه فاز دیگه ست کلن
.

این که یه شبایی میاد و گیر میکنه، بی خود نیست، فکر که می کنم میبینم واقعن از نظر من یکی از خوش آهنگ ترین شعر های نویی که تا حالا خوندم،این شعر " تو را من چشم در راهم" نیماست

.

تو را من چشم در راهم

شباهنگام

که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی

و زان دل خستگانت راست اندوهی فراهم

تو را من چشم در راهم

در آن دم که برجا دره ها چون مرده ماران خفتگانند

در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام

گرم یاد آوری یا نه

من از یادت نمی کاهم

تو را من چشم در راهم

.

همین
.

بعضی ها هم به خودشون نگیرن

.

مثل اون داداشم که با خدا قهر کرده بود، اول دفترش می نوشت به نام بعضیا





.'





No comments: