Tuesday, October 6, 2009




اصلن دوست دختر داشتن یک چیز فوق العاده ایست... آنجا که شما زیر لبی نظر می دین راجع به هر جنبنده و غیر جنبنده ای در حالی که ماااه به نظر میاین، آنجا که از پنجره آتلیه یه دانشگاه غریبه آدم ها - بخوانید دختر ها -رو دید می زنید هیزانه و از چرت و پرت گفتن راجع به هر چیزی حالی می برید مبسوط، آنجا که از هر دری سخنی هست و خیابانی بلند و شلوغ محض بی هدف پیاده رفتن و بلند بلند حرف زدن و خنده کردن، آنجا که آش خوردن یک آیین شده برای خودش... آنجا که شادی های زندگی کوچک و مدام، مکرر و مداوم می شوند...

.

یعنی می دانی؟ من عاشق این گاه و بی گاه افتادن گذارمان به آن خیابان بلند و شلوغم، آنقدر گاه به گاه که هر بار میوه های اون میوه فروشی دوست داشتی با دفعه ی قبل فرق دارند و آنقدر زیاد که هر بار لبخندی می شوم برای خودم بی انتها از روی شکر که بیا و ببین... می دانم... می دانم که می دانی...

.'

1 comment:

. said...

مااااه+چ