Friday, March 19, 2010



یک پستی در باب بیست و پنج سالگیم می خواستم بنویسم که خلاصه ش این می شه که با اینکه هیچ احساس بیست و پنج سالگی ندارم و قبول هم ندارم که بیست و پنج سال دیگه پنجاه ساله می شم اما می تونم بگم بیست و پنج سال دوم خورشیدی زندگیم رو می خوام که همچنان بیاموزم و زندگی کنم، یک روزی هم شاید برای خودم لویی کان شدم، یا کسی بهتر از او... به شدت با روحیاتم سازگاره و سفر بی شک...

بعد دیدم البته شاید هم طغیان کردم یا هزار شاید دیگه... آدم از فردای خودش که خبر نداره، چرا بیاد الکی حرف بزنه بگه ال می کنم بل می کنم و من قبلن غیر قابل پیش بینی بودنم رو به خودم ثابت کردم، پس اصلن چه کاریه که آدم بیاد چیز بنویسه و این ها

والا

.'


No comments: