Tuesday, April 5, 2011






من یه دونه از اینا دارم و ساعت الان یک و چهل دقیقه ست و ساعت یک و چهل دقیقه ساعت جالبیست در یه دونه از اینای من.
من یه دونه از اینا دارم که خیلی خوشگل و بلاست.
من یه دونه از اینا دارم و قبل از اینکه بازش کنم یک ربع زل زده بودم به جعبه ش و هی می گفتم "آخه چرا؟" انقدر که باورم نمی شد یه دونه از اینا داشته باشم.
بعله، من قبل از اینکه بازش کنم، همان لحظه ی اول که چشمم خورده بود بهش خودم فهمیده بودم که یه دونه از اینا درام، چون من خیلی باهوش هستم.
من یه دونه از اینا دارم و هیجان انگیزم.
من یه دونه از اینا دارم و :ییییییی
من یه دونه از اینا دارم و ساعت الان دو و دوازده دقیقه ست.
من یه دونه از اینا دارم و الان دارم پز می دم در حالی که ساعت الان دو و هفده دقیقه ست :ی
من یه دونه از اینا دارم و دیگه بهتره که برم بخوابم چون از این هام زنگ نداره که منو صبح بیدار کنه:ی
من یه دونه از اینا دارم و یه سری چیزای دیگه که خیلی خصوصی هستند:ی
من یه دونه از اینا دارم و شب به خیر:ی

.’

No comments: