Monday, July 23, 2007

35.



سکوت مطلق
پرنده پر نمی زنه
.


ناراحت نیستم
ولی خوشحال هم نیستم
بی حس بی حسم
کامِلَن
از اون روزای بی تفاوتی محض
"روزای "که چی بشه؟

چرا من ایجام؟که چی بشه؟
اصن بودم و نبودن من چه فرقی برای چه کسی داره؟

اونو که اصن ولش کن
گیرم که اصن نخوام و نخوای و نخواد و نخوان که باشی
مگه همه ی زندگی تویی
من که نمی تونم همه ی زندگی مو تعطیل کنم بشینم پشت پنجره
می تونم؟
...نمی تونم دیگه،ینی اونقدرا هم نمی ارزی که بخوام
! می دونم دروغگوی خوبی نیستم ولی جدی گفتم
تو می تونی با خوش خیالی باور نکنی حرفای منو
فقط با خوش خیالی


فکر اینکه یکی بخواد همه لحظه هامو تسخیر کنه و تموم آنچه از آزادی تو این دنیا به من رسیده-هر چند اندک- رو بگیره ازم،می ترسونه منو
حالا هر چی که می خواد در مقابل اینا بده
واقعن می ارزه؟
!!نه
من تن به هر معامله ای نمی دم
یا لااقل برعکسشو ترجیح می دم
تازه اونم با نون بربری اضافه

.


نمی خوام
این جوری دوس ندارم
نمی خوام ِت ؛ عادی،مثل همه،
باید که فرق داشته باشه
همون طوری که من فرق دارم
نه،اینو از رو خود شیفتگی نگفتم،تعریف هم نیست،که اصلن شاید مزیتی نیست،اما این چیزیه که من حسش می کنم
چیزی که بین من و بقیه فاصله می ندازه
که از همممه دورم می کنه
که دل خوشی هام ،لذت ها،شادی ها،...خیلی چیزاو از همه مهمتر غصه هام
با همه غریبن
که همیشه قانعم و راضی،اما ناراضی
می فهمی؟

! من خودم هنوز تو کف خودم موندم،نمی دونم تو چه جوری ادعات می شه که منو می شناسی

.


از همه دختر های دور و برم بیزارم
از همه ی دختر ها
حتی اون بخشی از خودم که مثل اوناست
از همه ی پسر ها هم بی زارم
حتی بیشتر از دختر ها
از همه ی آدم ها
شاید
که وقتی می خوان ببینن
بخونن
فکر کنن
و انتخاب کنن
جنسیت ِ که براشون اولویت ِ ،و نه آدمیت
و چه دلگیرم از این نا برابری ها در دیدن و خوندن و فکر کردن و انتخاب کردن
و نه از تفاوت ها
که تفاوت لازمه ی هر تکاملیه

.


دوست ندارم که این جمله زیاد میاد به زبوم و نوک انگشتام
ولی میاد و نمی دونم ناشی از چیه که گویی حتی لحظه ای هم رفع نمی شه

"خستم"

...خیلی خسته



.


No comments: