Friday, November 30, 2007

81.





...از دیشب تا حالا همش الکی الکی دلم می خواد بیام اینجا پنجره ها رو باز کنم ، هواش عوض شه


از اونجایی که من استعداد شاد و غمگین بودن در حد بینهایتُ دارا می باشم و سرعت حالی به حولی شدنم اِن بار در ثانیست (اِن میل می کنه به سمت هر چند بار بگی)..الان حالم بسیار خوب و خوشه... خواستم این نکته و این خوشی رو به اطلاع همگان برسونم و بگم من لاک زدم
..گرچه تقریبن مطمئنم که ده بار پاکش می کنم و از نو می زنم

دی:

..و اینکه

من نمی دونم چرا بعضیا فکر می کنن من دوس دارم شوهر کنم..اونم زود ، در حالی که اصلن اینطور نیست



آجی کوچیکه می دونه من چه لاک پشت خری ام،البته دقیقن نمی دونما..شایدم یه خر لاک پشت باشم، به هر حال خییلی..خیلی خیلی خییلی طول می کشه که یک نفر بتونه توجه وعلاقه و اعتماد منو به طور هم زمان به خودش جلب کنه و بعدشم باز خیییلیی خیلی خیلی طول میکشه که من بدونم که آیا می تونم اون شخصُ برای مدت مدیدی تحمل کنم یا نه و بعدشم کلی باید بگذره تا بفهمم که می تونم باهاش زیر یه سقف زندگی کنم آیا یا نه

تازه همه ی اینا در صورتی ِ که اون شخص خاص پایداری لازمُ داشته باشه واین همه صبر کنه و منتظر بمونه


... اینا یعنی آینده..یعنی افق های خیلی خیلی خیلی دور دست

.


آقای ایکس هم باید بدونه که من اونو برای لحظه های بسیار بسیار خاصی از زندگیم می خوام و تا میاد نباید پسر خاله شه و انتظار داشته باشه که من برای همه ی لحظه هام بخوامش

.

همین دیگه

.

..واضحه که هر قسمتی از عرایضم ُ می تونم هر وقتی که خواستم تکذیب یا نقض کنم

.


خواستم یه پست بی نقطه بذارما..نشد

دی:

.

.پی نوشت:شایدم من یه حلزون خر بوده باشم ، یه یه خر حلزون




No comments: