اون روز توی تاکسی یه کم خودمو دعوا کردم که بسه دیگه! هی می ندازی پشت گوش..تنبلی ، حوصله هم که نداری هیچ وقت و ببین چقدر کار داری که امروز فردا کردی و آخرم نکردی شون و هی آرشیو کردی که بعدن بخونی و هنوز نخوندی اینا...همونجا هم با هم تصمیم گرفتیم از آدم "بعدنی" تبدیل بشیم به آدم "همین الآنی"... تو این دو روز "من" انقدر بچه ی خوب و اکتیوی شده که مامانش که من باشم بهش افتخار میکنم...گفتم اسمشو بدم تو برنامتون بخونین که تشویق شه و به این روندش ادامه بده
دست شما درد نکنه:دی
.'
No comments:
Post a Comment