Wednesday, October 22, 2008





ديروز تو راه دانشگاه نگاهم كه به خودم افتاد تو شيشه ي مترو، باهاش گفتم دور نيست روزي كه با ديدن دختراي تخته به دست خطكش به پشت هي هي سر بديم و ياد اين روزامون بيافتيما

خيلي نزديكه لا مصب..خيلي

.

يه هفته ست حضور مرگ بد سنگينه... از جمله هاي خودمم ديگه مي ترسم...شايد بهتر بود بگم : و اون روز اگر قرار باشه بياد خيلي زود مياد..خيلي

اين" اگه قرار باشه" بايد هميشه باشه


.'






2 comments:

Anonymous said...

salam !
amoo kheili bahali !
ensafan mishod beri donbale nevisandegi !

یگانه said...

amoo bi khial baba!

yek:D shaakh daar:D

amoo az in varaa?