Monday, December 29, 2008




دلم می خواد یه چیزی بگم، اما حرفم نمیاد؛ یعنی حرف قابل گفتنی ندارم، یعنی دارما، ولی هر وخ کامپیوترو خاموش می کنم حرفام میان، یا تو خیابون، یا تو مترو، یا هر جایی غیر از اینجا

به قول میتی که می گه

"کجا هر جا که اینجا نیست"

.

آها یادم اومد

می خواستم بگم خدا رو شکر که تو این مملکت وضع راننده تاکسی ها اینقدر خوب شده که دیگه سر ظهر و دم غروب و شب و تو گرما و سرما و بارون و برف نیازی به کار کردن نمی بینن

خدا رو شکر

خدا رو صد هزار مرتبه شکر

.

بعدم که می خواستم بگم خدایی این جمهوری اسلامی خیلی ماهه ها
البته اگر که سیاست های داخلی رو کلن بی خیال شه

.

بعدم که می خواستم بگمممم دلمممم تنگ

نه

گررر

نه

حوصلممم سررر

نه

گرررییه

نه


من خسسستت

نه

نمی دونم هیچ اصلن

من نازکش لازم شدم

حالم داره به هم میخوره

از
.
.

.

.هیچی


من 

گم

شدم

هرکی

که

لازمم

داشت

پیدام 

کنه

اگر

نه 

که

گم

می مونم

می

می

رم




.'





No comments: